سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 RSS  | خانه | ارتباط با من | درباره من | پارسی بلاگ|مجموع بازدیدها: 14918 | بازدیدهای امروز: 2| بازدیدهای دیروز: 0
درباره خودم
کلبه ی خلوت
بهزاد عبادی
آنان که بیشتر از عشق دم می زنند....کمتر از آن بهره برده اند. برای باور کردن افراد....هرگز به حرفها تکیه نکن....زیرا فراموش خواهند شد....هرگز به چشمها بسنده نکن...زیرا تغییر خواهند کرد....تنها... اعمل انسانها هستند که قابل استناد و توجه اند. و در آخر....لحظات زندگی ات را با کسی بگذران که نه الزاماْ هم درد تو....بلکه.....هم شأن تو باشد
لوگوی وبلاگ

مطالب قبلی
لینک های دوستان
لوگوی دوستان
اشتراک
 
موسیقی وبلاگ

 

سلام خوووووووش اومدین چه خبر خوشید

 

 

ترکه ادعای پیغمبری میکنه میگن خب کتابت کو ؟ میگه حالا فعلا جزوه بنویسین

 

ترکه می خواسته گردو بشکنه گردو رو میزاره زیر پاش با آجر میزنه تو سرش

 

ترکه می خوره به دیوار میگه ببخشید

 

از رشتیه می پرسن شما تو شهرتون به روز پدر چی میگین ؟ میگه یوم الشک

 

یه روز ترکه یه پلیس میکشه بعد زنگ میزنه ؟؟میگه حالا شدین ؟؟تا رضازاده می خواسته وزنه ی 800 کیلویی بزنه شب ابولفضل میاد به خوابش میگه ایندفعه می گه ایندفعه دیگه روی من حساب نکن

 

ترکه شب بلال میخوره تا صبح اذان می گه

 

به ترکه می گن خدا کجاست ؟ نمیدونم والله ولی هر جا هست ابوالفضل نگهدارش باشه

 

از یه بسیجی می پرسن : دو خط موازی چیه ؟میگه :دو خط موازی دو خطی هستن د که هیچ گاه بهم نمی رسن مگر به دستور مقام معظم رهبری

 

ترکه می خواسته بنویسه یازده یه 1مینویسه یه تشدید میزاره روش

 

رشتی دنبال دو تا دختر می کنه ازشون جلو می زنه

 

به ترکه می گن نظرت درباره زلزله بم چیه ؟ میگه والا این زلزله مشت محکمی بود به دهن آمریکا

 

ترکه میره بهشت زیر پای مادرا له میشه

 

یه روز یه ترکه میره هیئت راش نمیدن سال دیگه هیئت میزنه هیچ کس رو رته نمیده

 

یه ترکه میره مسابقه ی قرآن خوانی سوره ی بنی اسرائیل بهش می افته انصراف میده

 

ترکه میره تیمارستان میبینه یه نفر رو سرش ذغال گذاشته ازش میپرسه چیکار میکنی طرف {شلوارشو میکشه پایین میگه:بفرما قیلون }

 

یه بار یه دزده فرا ر میکنه میره تو جوب میخوابه پلیسا پیداش می کنن بهشون میگه :شما حق ندارین منو دستگیر کنین از اینجا مربوط به نیروی دریا ییه

 

اگر ادیسون برق را اختراع نمی کرد چی میشد؟ خوب یکی دیگه اختراع می کرد

 

ترکه یه دکمه پیدا می کنه میبره پیش خیاط میگه آقا می خوام برای این دکمه یک کت بدوزید

 

عربه میره مغازه با لهجه میگه : آقا ربععععع دارین؟ یارو میگه :داریم ولی نه به این غلیظی




نویسنده: بهزاد عبادی(دوشنبه 86/12/6 :: ساعت 2:49 صبح)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ